سا سچ
پدر بُرد بچهٌ اش را بر سر کار
که تا نخل اُمید او دهد بار
بگفتا ای پسر این کار ساده ست
بشرط که تو باشی تیز و جرار
گوساله را نهند زآ نسو به ماشین
از این سو میشود ساسچ پدیدار
تو آنرا می نهی در بین پاکت
مُنظم تا برندش سوی بازار
پسر پُرسید از بابه سوالی
که این گونه نپُرسد هیچ هوشیار
که گر ما ساسچ از این سو بمانیم
شود گوساله از آن سو دیگر بار؟