اول اردیبهشت(ثور) روز سعدی شیرازی یکی از شعرا و عرفای با نام ادب فارسی و اندیشه اسلامی است و ما هم به همین بهانه خواستیم از او یادی کرده باشیم
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی شاعر خوشنامی است که بعد از فردوسی آسمان زیبای ادبیات فارسی را با نور خود روشن ساخت و او نه تنها یکی از نامورترین شعرای پارسیگوی است بلکه از بزرگترین سخنوران جهان میباشد، که شعر او سر درب سازمان ملل را آزین کرده است؛
”The children of humanity are each other’s limbs”
”That shares an origin in their creator”
”When one limb passes its days in pain”
”The other limbs cannot remain easy”
”You who feel no pain at the suffering of others”
”It is not fitting you be called human”
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمي
سعدی متولد شهر شیراز کشور ایران و خانواده اش از عالمان دین بوده اند
:ژکفر حسینی شاعر معاصر افغان در صفحه فیسبوک خود در مورد سعدی چنین نوشته است
« سعدی شاعریست که بیشترین نقش را در تثبیت لحن و زبان پس از فردوسی داشته است. سعدی آبشخور بسیاری از رویدادها و جریانهای ادبی پس از خویش است. در سبک هندی میتوان رد پای سعدی را مشاهده کرد. در واقع بسیاری از صنایع معنوی موجود در سبک هندی از غزلیات و دیگر آثار سعدی نشأت گرفته اند
یا مثلاً نوع نگاه متفاوتی که در مکتب وقوع به معشوق دارند در غزلیات سعدی به چشم میخورد… این نوع نگرش تا پیش از سعدی سابقه ندارد. در ادبیان کهن همواره معشوق را در اوج میدانستهاند و حتا خطاهایش را با دیدۀ منت میپذیرفتهاند. سعدیست که در اوج این نگاههای اغماضآمیز این چنین مینویسد
ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدهست؟
وی باغ لطافت به رویت که گزیدهست؟
نیکوتر از این میوه همه عمر که خوردهست؟
شیرینتر از این خربزه هرگز که چشیدهست؟
ای خضر حلالت نکنم چشمۀ حیوان
دانی که سکندر به چه محنت طلبیدهست
این خون کسی ریختهای یا می سرخ است؟
یا توت سیاهست که بر جامه چکیدهست
با جمله برآمیزی و از ما بگریزی
جرم از تو نباشد گنه از بخت رمیدهست
نیک است که دیوار به یک بار بیفتاد
تا هیچکس این باغ نگویی که ندیدهست
بسیار توقف نکند میوۀ پر بار
چون عام بدانست که شیرین و رسیدهست
گل نیز در آن هفته دهن باز نمیکرد
و امروز نسیم سحرش پرده دریدهست
رفت آن که فقاع از تو گشاییم دگر بار
ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیدهست
سعدی در بستان هوای دگری زن
وین کِشته رها کن که در او گله چریدهست…»
:شهرت سعدی معلول چند خاصیت است
اول او زبان شیوای خود را وقف مدح و احساسات عاشقانه نکرده است
دوم اینکه او یک شاعر جهانگرد بود و گرم و سرد روزگار را چشیده و تجارب خود را برای دیگران به زیبائی و شیرینی بیان کرده و همچنین وی در سخنان خود چه از نظر نظم و چه از نظر نثر از امثال و حکایات دلپذیر استفاده نموده است
و سوم اینکه سعدی به شاعر شوخ طبع و بذله گو معروف است که خواننده را مجذوب میکند
همه اینها دست بدست هم داده و سبب شهرت او گردیده است
یاد این شاعر تکتاز و عارف بی بدیل گرامی و روزش مبارک باد
این هم یکی از اشعار سعدی در مورد تلاش در زندگی تقدیم شما باد!
هر دم از عمر می رود نفسی چون نگه می کنم نماند بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روزه درﯾابی
خجل آن کس که رفت و کار نساخت کوس رحلت زدند و بار نساخت
خواب نوشین بامداد رحیل باز دارد پیاده را ز سبیل
هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل به دیگری پرداخت
نیک و بد چون همی بباید مُرد خُنُک آن کس که گوی نیکی بُرد
برگ عیشی به گور خویش فرست کس نیارد ز پس، تو پیش فرست
سید خدادا فطرت