انجمن افغانها در سویدن | په سویدن کی دافغانانو ټولنه | Afghanska Föreningen i Sverige

Blog

گنجينه

مادر

شعر زیبا زیر عنوان ” مادر ” از جناب اکبر پروانی

مـــــــــادر
طفلکی بـرخـواست هــنگام نــماز
کـرد با مـــــادر چـــنین راز و نیاز
گفت ای مادر خـــــدای من تویی
خـــــالق من همنوای مــــن تـویی
من که در آغــــوش تو پرورده ام
کَی خــــدای دیگری را دیده ام
مــــن که در بطنت چـو بار آهنین
هـــــر کجا رفـــتی نپنداشتی چنین
روز زادن رنــــج دنـــیا دیده ای
هیچ گـــــاه بر روی من ناورده ای
آمـــدم خــوابت ربودم روز و شب
نی تو راحت بوده ای نی در طرب
لقمهء نانی که درمــــــان تو بود
تو به من دادی چو احـسان تو بود
بار دوشـــت بوده ام هنگام کار
تو پذیرفـــــتی مـــرا ای بُرده بار
تو گذاشـــتی حرف در لب ها مرا
صـــبح زود و روز و در شبها مرا
حـــــرف اول در لبم نـام تـو بـود
این کلام مهـــــــر پیــغام تو بود
گر در آغوشت بودم یا روی پشت
هرگزم نامدبه گوش حرف دُرشت
گــــام اول من نهادم ســـوی تو
چون خداوند چهره شـد در روی تو
گفتم این است آنکه من را آفـــرید
چون صدا کردم به پا و ســـر دوید
هرکجا رفتم دو چشمت سوی مــن
دسـت مهرت شانهء گیسویی مـن
گر زمین خوردم چنان فریاد شـد
زاشک چشمت ســـیل ها بنیاد شد
آمـــــدی بُردی در آغوشــت مرا
بود هر دم هر نفس هوشت مـــرا
گـه در آغوش گاه دســتم به دست
گاه در قید نگاهــــت خیز و جست
پروریدی تو مــــرا مثل گـــــلاب
تشنه گر گفتم بدستت جــام آب
گـــر نبودم پیش چشـــمانت گهی
پیــــش در بنشسته میدیدی رهی
تا که مـــیدیدی مـــرا از راه دور
میدَمید در صورت و چــــشم تو نور
حـــرف ها و قــصه هـــــای ناز تو
همچو قــــرآن است به دل آواز تو
گفت من را خاک پایت سجده گاه
تو خدایی این نه سهو است نی گناه
اکبر

Lämna ett svar