سمیر نور، پسری که با نجات دادن پدرش توانست از طرف روزنامۀ Aftonbladet به عنوان یکی از ”قهرمانان سال سویدن برای نجات دیگران” شناسایی گردد.
خانوادۀ ”نور” در Huddinge در خارج از استکهلم زندگی میکند. اعضای این خانواده، فیض نور پدر و فرزندان خانواده سمیر، شیبا و دیگران همه ورزشکار اند.
چندی قبل این خانواده جهت سپری نمودن تعطیلات به شهر انتالیا در کشور ترکیه رفته بودند. در آنجا آنها روزی به ساحل رفتند. با وجود آن که در آن روز امواج دریا زیاد طوفانی بود با آنهم شیبا و سمیر (دختر و پسر خانواده) خواستند شنا کنند. هر چند والدین آنها فیض نور و سهیلا نور با شنا نمودن فرزندان شان در آن هوای طوفانی موافق نبودند ولی سمیر که در شنا به سطح نخبه ها مسابقه داده است، مصمم بود که میتواند شنا کند. به این ترتیب فرزندان به شنا پرداختند و والدین به ساحل باقی ماندند.
سمیر و شیبا توانسته بودند تا شنا کنان 100 متر به داخل دریا پیش بروند که فیض نور (پدر شان) متوجه طوفانی بودن امواج دریا گردیده خواست فرزندانش از شنا دست کشیده دوباره نزد او برگردند. او برای این کار خود وارد آب گردیده و به شنا پرداخت. هنوز او نیمی از فاصله تا فرزندانش را طی کرده بود که موج بزرگی به سراغش آمد. او خودش این حالت را با گیر ماندن در یک چرخ باد تشبیه نموده میگوید:
” نخست من یک ضربه را احساس کردم. در ابتدا فکر کردم چیزی من را محکم گرفته است”.
او که در آن موج بزرگ دریا گیر مانده و توانش را از دست داده بود همه تلاشش را به خرچ میداد تا اگر بتواند دوباره روی امواج آب، که به گفته سمیر حداقل پنج متر ارتفاع داشت، قرار بگیرد. اما تلاشش بی نتیجه بود.
زمانی که سمیر متوجه پدرش گردید سعی نمود تا خودش را نزد او برساند. هر چند او یک شناگر نخبه و یک کُشتی گیر با تجربه است ولی با آن هم باید او همه توانایی و مهارت اش را بکار می بست تا بتواند پدرش را نجات بدهد. سمیر خود میگوید:
” آن به اصطلاح ” شیوۀ ابتدایی نجات دادن” یعنی شنا نمودن در حالت خوابیده به پشت، که شخص آن را در مکتب میآموزد، در آنجا قابل تطبیق نبود. زیرا امواج بلند و طوفان شدید بود. به همین دلیل من در عقب پدرم باید شنا میکردم و زمانی که طوفان میآمد او را به جلو کشانده و میگذاشتم تا او همراه با امواج در روی آب قرار داشته باشد تا بدین وسیله ما به ساحل نزدیکتر شویم.
اما امواج آب طوفانی بود. آنها ممکن میتوانستند 3 تا 4 متر به طرف ساحل نزدیک شوند ولی باز هم امواج دریا به سراغ شان میآمد و آنها را یک متر به عقب یعنی به طرف دریا میکشاند. اما سمیر به تلاشش ادامه داده و همیشه به پدرش میگفت ”ما موفق خواهیم شد”.
در این میان شیبا توانسته بود خودش را به ساحل رسانده برای رسانیدن کمک آمادگی بگیرد. او با یک ”دوشک بادی” یا ”تُشک بادی” به دریا برگشت تا پدرش روی آن قرار بگیرد. در هنگام برگشتن شیبا به آب، سمیر با پدرش در نزدیکی ساحل رسیده بودند و عمق آب تا کمر سمیر میرسید ولی پدر شان هنوز هم در زیر آب قرار داشت.
شیبا که در ترم سوم فاکولتۀ طب درس میخواند میگوید:
”من و برادرم هر دو از شانه های پدرم گرفته و او را از آب بیرون کشیدیم”.
در آن هنگام پدر آنها بی هوش بوده و هر چند شیبا پدرش را صدا میزد، جوابی از او دریافت نمیکرد. شیبا برای لحظۀ فکر کرد که ممکن پدرش در حال رفتن به کوما باشد. او مجرای تنفسی پدر را کنترول نموده و عملیۀ ”احیای قلبی ـ ریوی” یا HLR را در ساحل انجام داد. خوشبختانه تلاش های شیبا نتیجه داده و فیض نور آرام ـ آرام به هوش آمد.
شیبا میگوید ”متوجه شدم که من بیشتر از این بابت که خواهرانم پدر شان را و مادرم شوهرش را از دست بدهد، پریشان بودم”.
سمیر میگوید ” بعد از آن که پدرم چشمانش را باز کرد، با ما اندکی حرف زد و همه چیز درست شد، احساس خیلی خوبی برایم دست داد. به خاطر دارم که با خود گفتم ”من توانستم بالای امواج دریا فایق آیم”.
فیض نور میگوید از این که او عادت داشته در روز های تعطیلی زود از خواب بیدار شده و فرزندانش را از Huddinge به Södertälje جهت اجرای تمرینات ورزشی ببرد، پشیمان نبوده و این کار او ارزشش را داشته است.
ما از بابت نجات یافتن جناب فیض نور خرسند بوده و برای سمیر جان، شیبا جان و همه فامیل ”نور” موفقیت های بی پایان آرزو میکنیم.
تلخیص و ترجمه از احمد ضیا دانش
منبع https://www.aftonbladet.se/…/noor-var-nara-att-drunkna-pa-s…